مرگ روح مادرانه
تاریخ انتشار: ۱۹ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۱۸۷۱۰۶
اکنون که به روزهای گذشته فکر میکنم مدام با خودم میگویم ای کاش بعد از فوت سامان، غرورم را کنار میگذاشتم و نزد پدر و مادرم برمیگشتم و از آنها کمک میگرفتم تا بازیچه دست افراد سودجو قرار نگیرم.
پیش از آنکه گرفتار دام شیطان شوم، خواندن سرگذشت دختران و پسران فریبخورده بسیار ناراحتم میکرد و در دلم نسبت به آنها احساس ترحم میکردم، اما بعداً که گرفتار بلایی شدم، فهمیدم همه کسانی که دچار انحراف و اشتباه شدهاند، ذاتاً بیبندوبار نبودهاند، بلکه اکثر آنها مثل من بیش از حد به خودشان اطمینان داشته و اتفاقاً از همین نقطه ضعف بزرگ ضربه خوردهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اولین خطا
۲۷ سال پیش در خانوادهای بسیار مرفه و متأسفانه بسیار کماعتقاد به مذهب متولد شدم. از همان ابتدا بسیار غرق در ناز و نعمت بودم و هیچ کمبودی از لحاظ مالی احساس نمیکردم، اما همیشه جای خالی محبت پدرانه را در زندگیام کم داشتم. ماجرا از زمانی شروع شد که به درخواست یکی از همکلاسیهایم در یک میهمانی مختلط شرکت کردم، آن موقع بیش از حد بلند پرواز بودم و به عواقب کارهایم فکر نمیکردم. پدر و مادرم که تا آن موقع هیچ احساس نگرانی در مورد من نداشتند از آن روز به بعد تازه به خودشان آمدند و روابطم را با دوستانم محدود کردند. پدرم بیشتر وقتش را سر کار بود و من هم با هزار جور قسم و آیه به بهانه درس خواندن مادرم را راضی میکردم که اجازه بدهد با دوستانم وقت بگذرانم.
عاشقی در میهمانی دوستانه
سال آخر دبیرستان بودم که در یکی از همین دورهمیهای دوستانه با سامان آشنا شدم. سامان با اینکه یک سال بزرگتر از من بود، اما کاملاً شخصیت پخته و مردانهای داشت. همیشه بعد از مدرسه چند ساعتی با سامان داخل شهر چرخ میزدیم. چند ماه بعد از گوشه و کنار خبر دوستی من و سامان به گوش پدرم رسید به خاطر همین بیشتر مراقب رفت و آمدم بودند تا دسته گل به آب ندهم.
فرار از خانه
یک روز بدون اینکه به من چیزی گفته باشند با یکی از دوستان پدرم که صاحب شرکت معتبری بود قرار خواستگاری برای پسرش را گذاشته بودند تا به خیال خودشان از شر ندانمکاریهایم خلاص شوند. هرگز فراموش نمیکنم که پدرم چطور مرا در خانه حبس کرد؛ تا شب خواستگاری هر چقدر داد زدم و گریه کردم دلش به رحم نیامد. مادرم هم که طاقت گریهها و بیتابیهایم را نداشت، پشت در اتاق نشسته بود و با حرفها و نصیحتهای مادرانهاش سعی میکرد آرامم کند.
بالاخره زنگ در به صدا درآمد و میهمانها یکی یکی وارد پذیرایی شدند، از همان لحظه اول با دیدن خواستگارم جا خوردم. خانواده خوبی به نظر میرسیدند، ولی پسرشان بیشتر شبیه مردان پا به سن گذاشته بود و هیچ تناسبی از لحاظ سنی با هم نداشتیم. در تمام آن چند ساعت بغض کرده بودم و نگاهم قفل صفحه گوشی بود و منتظر پیامی از سامان بودم. پدر و مادرم آن شب به خیال خودشان نقشهها برای عروسی تک دخترشان میکشیدند، اما خبر نداشتند که من و سامان حاضر نیستیم به همین راحتی همدیگر را از دست بدهیم. آن شب دوباره با پدرم بحثم شد، چون به هیچ عنوان حاضر نبود از موضعش کوتاه بیاید. وقتی داد و فریادها و خط و نشان کشیدنهای پدرم تمام شد، منتظر ماندم تا زمان مناسب از راه برسد. نیمههای شب بود که با چند دست لباس، شناسنامه و مقداری پول و طلا خانه پدریام را برای همیشه ترک کردم. احساس میکردم با فرار کردن میتوانم از زندانی که پدرم برایم ساخته بود، برای همیشه خلاص بشوم، اما افسوس بازی روزگار تلختر از آنچیزی بود که فکرش را میکردم.
ازدواج عاشقانه
آن روزها تنها حامی و رفیقم، سامان شده بود؛ چند هفتهای میشد که از خانه فرار کرده بودم. در همه این مدت در یکی از ویلاهای پدر سامان مخفی شده بودم و پدر و مادرم بیخبر از جا و مکانم بودند. سامان مدام اصرار میکرد که هر چه زودتر عقد کنیم، برای همین یک روز با مادرم تماس گرفت و همه ماجرا را برایش تعریف کرد. مادرم التماس میکرد که به خانه برگردم، اما من باید بین سامان و پدرم یکی را انتخاب میکردم. مصمم آدرس محضر را برایش فرستادم و با حضور خانوادههایمان عقد مختصری برگزار شد. پدر و مادر سامان هم با ازدواجمان مخالفت میکردند، اما سامان مثل خودم خوب بلد بود، حرفش را به کرسی بنشاند. سامان هیچ منبع درآمدی نداشت و پول تو جیبیاش را از پدرش میگرفت، بعدها داخل شرکت پدرش مشغول فعالیت شد و پدرش هم وقتی اراده و پشتکار سامان را دید یکی از خانههای تازه ساختش را در اختیارمان گذاشت تا درگیر پرداخت اجاره و مستأجری نباشیم. با تمام مشکلات و مخالفتهای خانوادههایمان، زندگی را با عشق شروع کردیم. سالها گذشت و سامان مدیرعامل شرکت پدرش شده بود. همه چیز داشت خوب پیش میرفت که آن اتفاق شوم ریشه درخت خوشبختیمان راخشکاند.
مرگ عشق
پسرم ۶ ساله بود که سامان در اثر سانحه تصادف از دنیا رفت. بعد از برگزاری مراسم سالگرد سامان، پدر شوهرم حضانت سهیل را گرفت؛ به هر دری زدم، اما انگار همه راهها به رویم بسته شده بودند. شب و روزم به گریه میگذشت و بیتاب همسر و فرزندم بودم.
بعد از دور شدن سهیل، تازه متوجه شدم که چه ظلم بزرگی در حق پدر و مادرم کردم و چقدر با رفتار بچگانهام عذابشان دادم. با بیفکری همه پلهای پشت سرم را خراب کرده بودم و روی برگشتن به منزل پدریام را نداشتم، به خاطر همین با ته مانده حسابم، خانهای را رهن کردم.
قرصهای افیونی
از صبح تا شب کارم شده بود به آگهیهای کاریابی زنگ زدن که بالاخره در یک سالن زیبایی با حقوق ناچیز مشغول به کار شدم. با یادآوری گذشته و جای خالی پسرم، افسردگیام شدیدتر شده بود.
یک روز صاحب سالن کنارم نشست و از حال و روزم گلایه کرد و گفت: با این سر و شکل به هم ریخته و چهره پریشان از این به بعد نمیتوانم آنجا کار کنم. برای بهتر شدن افسردگیام پیشنهاد کرد، قرصی را مصرف کنم، به اصرار یک ورق از قرصها را به من داد. با اکراه قرصها را گرفتم و به خانه برگشتم. چند روز بعد از مصرف کردنش کاملاً شاداب و پرانرژی شده بودم به طوری که همه دوستانم متوجه تغییراتم شده بودند. یک ماه بعد تازه متوجه شدم این قرصها روانگردان هستند و به شکل فجیعی به آنها اعتیاد پیدا کرده بودم. روزی که قرصهایم تمام میشد، عصبی و بیقرار میشدم و مثل مرده متحرک توان هیچ کاری را نداشتم. صاحب سالن هم که اوایل قرصها را بدون دریافت پول به من میداد بعدها پول قرصها را سر ماه از حقوقم کم میکرد. با مصرف قرص و شیشه، عصبی و کمطاقت شده بودم و کابوسهای شبانه، لحظهای راحتم نمیگذاشت. ۴ سال به همین منوال گذشت و در این مدت به یک فروشنده حرفهای تبدیل شده بودم.
بازداشت در خانه تیمی
دیگر کمتر به پسرم فکر میکردم؛ روح مادرانهام مرده بود و همه هوش و حواسم درگیر فروش قرص و شیشه شده بود تا اینکه چند روز پیش، پدرم به همراه پلیس در یکی از خانههای تیمی دستگیرم کردند و به بازداشتگاه انتقالم دادند. اکنون که به روزهای گذشته فکر میکنم مدام با خودم میگویمای کاش بعد از فوت سامان، غرورم را کنار میگذاشتم و نزد پدر و مادرم برمیگشتم و از آنها کمک میگرفتم تا بازیچه دست افراد سودجو قرار نگیرم.
نظر کارشناس
خانواده یکی از مهمترین عواملی است که میتواند بیشترین نقش را در جلوگیری از بروز انحرافات و جرایم اجتماعی ایفا کند، همان طوری که میتواند عامل مؤثری در انجام رفتارهای انحرافی باشد، بنابراین اگر محیط خانواده در دوران کودکی فرد، سالم و مناسب باشد، احتمال مصونیت این فرد از انجام رفتارهای انحرافی و نابهنجار بسیار فراوان است. در واقع خانواده در جهت دهی باورها، ارزشها و نمادهای مورد قبول یک جامعه نقش بسزایی دارد.
والدین با برخوردها، حرکات و سکنات خود پایههای فضایل یا رذائل را در نهاد فرزندانشان پایهگذاری میکنند، بنابراین انحرافاتی همچون اعتیاد در کمین فرزندانی است که کمبود محبت را تجربه میکنند.
اعتیاد علاوه بر عوارض جسمی، عوارض روانی نیز دارد. عصبی بودن، پرخاشگری، احساس تنهایی و بدبختی، بیقراری، اختلال در خواب و بسیاری از اختلالات روانی دیگر از عوارض اعتیاد به شمار میآید.
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: فریب خوردن پدر و مادرم قرص ها شده بودم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۱۸۷۱۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
توجه دولت و دولتمردان به سامان دادن اقتصاد کشور ضروریست
نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه کرمان امروز در جمع نمازگزاران درمصلی امام علی (ع) کرمان گفت: در کنار محیط خانواده محیط تعلیم و تربیت است که یکی از مسائل مهم درامر تعلیم وتربیت این است که مربی باید تمام طرفیتها استعدادها صرفاها و قوتهای فرد تحت تعلیم خود را خوب بشناسد تا مادامی که معلم مربی، استاد نداند فردی که تحت تربیت او است دارای چه ضعفها خلاقیتها و قوتی است نمیتواند به نتیجه دلخواه در امر تربیت برسد و باید بفهمد و بفهماند که آیا زندگی اصل است و یا اینکه هدف بالاتر و والاتر از زندگی است و آن هدف بالاتر درخشش فرد در انسانیت است باید به مربی و معلم توجه داشته باشد که این زندگی اصل و هدف نیست و هدف بالاتر و والاتر از زندگی است و زندگی خود بستری است برای هدف بالاتر و معلم باید تمام توان خود را بگذارد تا حرکتی را در درون فرد تحت تربیت خود شروع کند و این حرکت هرچه جلو میرود آن را به هدف بالا و والا برسد و آن حرکت را ایجاد و تقویت کند و اگر حرکت را دوام و قوام بخشد توفیق آن در تعلیم و تربیت موفق خواهد بود.
حجتالاسلام والمسلمین حسن علیدادی سلیمانی افزود:خداوند در آیات متعدد قرآن مارا راهنمایی میکنند که زندگی اصل نیست و دربرخی از آیات خداوند زندگی را محل آزمایش و اعتلا ء میداند و خداوند حیات و مرگ و زندگی را محل آزمایش قرار داد تا مشخص شود چه کسی عمل والاتر وبالاخره انجام میدهد و زندگی کارگاه آموزشی است که هرانسان بداند در زندگی هدفی بالاتر فراروی آن است این کار معلم است.
وی تصریح کرد: البته یک هدف میانی درزندگی هر انسانی است که معلم باید فرد تحت آموزش خود را آموزش دهد که دراین دنیا موظف هستند دنیا را آباد کنند و علم خو د را به بالاترین وجهه ممکن ترقی دهند و یک جامعه عالم فهمیده و زندگی در آرامش رقم بزنیم و باعلم خود را در مراکز و دانشگاها فهم درک و دانش خود را به اوج خود برسانند و معلم باید مهندس قوی پزشک توانمند و چهرههای عالم در علوم انسانی را آموزش دهد و افراد را به این سمت ببرد و بیاموزد که این هدف میانه است و کار اینجا متوقف نمیشود و این مراحل در زندگی انسانها تعبیه شده است و یک بخش از زندگی صرف غفلت میشود مثل دوران کودکی، وقتی دوران نوجوانی پیش آمد جای دوران غفلت را بخش سرگرمی میگیرد و معلم و مربی با انگیزه همه تلاشش را میگذارد بخش سرگرمی نوجوان به بهترین وجهه ممکن پر شود و آن را برای مراحل بعدی زندگی آماده کند.
وی گفت: دوران زینت و تجمل و جوانی که جوان در این دوران مرحله شور عشق تجمل در دستور کارش است و معلم ضمن توجه به این مراحل بداند این مراحل اصل نیست و هدف بالاتر است و مرحله بعد تفاخر است که احساسات و تفاخر و فخر فروشی مربوط به این مرحله است و شهرت و ریاست را میخواهند و بعد مرحله جمع کردن مال و تکاثر اولاد است و هرکس دریکی از مراحل متوقف شود نمیتواند به هدف والا برسد و هدف والا عبودیت یعنی معلم و استاد باید به نحوی فرد تحت تربیت خود راتعلیم دهد تافرد همه زندگی اش در تمام ابعاد را برای خدا و رضایت خدا بدهد.
نماینده ولی فقیه دراستان در ادامه خطبههای خود گفت: توجه دولت و دولتمردان به عملیات هوشمند و گسترده به بخش سامان دادن به اقتصاد کشور ضروریست.
وی افزود: ایران قوی الزاماتی دارد همانطور که دربخش نظامی این کشور آنقدر پیشرفت کرده است که عملیات وعده صادق با افتخار تمام در دنیای پر آشوب امروز در یک اعلام رسمی انجام دهد و به نتیجه برساند باید در بخش اقتصادی هم درهمین تراز و جایگاه قرار گیرد و همه باید درکنار هم قرار گیرد تابتوانند اقدامات روشن و نقطه زن درداخل کشور علیه سوداگران اقتصادی و درخارج علیه دشمنان عملیاتی کنند باید با فعال کردن مراکز اقتصادی کشور و تقسیم کار دقیق و با تشکیل مرکز عملیات هوشمند و اقتصادی درکشور بتوانند رنگ چند ساله تورم و کاهش ارزش پول ملی را به پایان برسانند باید دولت عزم خود را جزم کنند تا آسیب پذیری کشور در بخش اقتصاد را برایش چاره اندیشی کنند و طعم تلخ اقشار کم درآمد را تبدیل به شیرینی کنند که این نیازمند هماهنگی و همکاری همه است و توقع ما ازدولت انقلابی و مردمی ریاست محترم جمهور این است که این اتفاق در بخش مهم اقتصادی رقم بخورد.
باشگاه خبرنگاران جوان کرمان کرمان